جدول جو
جدول جو

معنی پشت وری - جستجوی لغت در جدول جو

پشت وری
از پشت سر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشت و رو
تصویر پشت و رو
آستر و رویه، وارونه، واژگونه، پشت و روی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت ریش
تصویر پشت ریش
آنکه پشتش زخم دار است، پشت زخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت و روی
تصویر پشت و روی
آستر و رویه، وارونه، واژگونه، پشت و رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت گلی
تصویر پشت گلی
چیزی که به رنگ پشت برگ گل سرخ باشد، سرخ کم رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت گرمی
تصویر پشت گرمی
تکیه داشتن به کسی یا چیزی، استظهار، اعتماد، اطمینان، برای مثال گرم پشت گرمی ز یزدان بود / همیشه لب بخت خندان بود (فردوسی - ۴/۲۰۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشه وری
تصویر پیشه وری
پیشه ور بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلشت بری
تصویر پلشت بری
زدودن و دور کردن پلشتی، برطرف ساختن پلیدی
ضدّ عفونی، در پزشکی متوقف کردن رشد میکروب ها یا نابود ساختن آن ها به وسیلۀ مواد پلشت بر
فرهنگ فارسی عمید
پارچۀ نازک که پشت شیشۀ پنجرۀ اتاق آویزان می کنند که آفتاب به درون اتاق نیفتد
فرهنگ فارسی عمید
(پُ گَ)
اعتماد. مظاهرت. قوی پشتی. استظهار. اطمینان:
کرا پشت گرمی ز یزدان بود
همیشه دل و بخت خندان بود.
فردوسی.
هم ایدر مرا پشت گرمی بدوست
که هم پهلوان است و هم شاه دوست.
فردوسی.
مرا پشت گرمی بد از خواسته
بفرزند بودم دل آراسته.
فردوسی.
، مددکاری و تقویت. (غیاث اللغات). امداد. یاری کردن:
خورشید جودت ار نکند پشت گرمئی
سرما کند شمار من از کشتگان برف.
کمال اصفهانی (از فرهنگ ضیاء)
لغت نامه دهخدا
(پُ گَ)
مستظهر. معتمد. متکی: بدانکه منزلت تو نزد امیرالمؤمنین منزلت راست گوی امین است نه گمان زده تهمت ناک، چرا که امر حکومت را بتو سپرده و پشت گرم شد بتو نه بر تو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313).
- پشت کسی را گرم داشتن، مدد کردن به وی. یاری و مددکاری کردن به او. امداد:
نه هم پشتی که پشتم گرم دارد.
نظامی.
- پشت گرم بودن، مستظهر بودن:
فریب چون گل رعنا نمیخورم زنهار
در این چمن که مرا پشت از خزان گرم است.
سلیم (از فرهنگ ضیاء)
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ)
وجعالظهر. ظهر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پیاپی. متوالی. پی درپی
لغت نامه دهخدا
(پُ)
مجروح به ظهر (در ستور). دبر. (تاج المصادر بیهقی) :
بر آن صفت که خر پشت ریش را برریش
تفو زنند بتو باد صد هزار تفو.
سوزنی.
مگر کین فرومایۀ زشت کیش
بکارش نیاید خر پشت ریش.
(بوستان).
ادبار، پشت ریش کردن ستور را پالان. موقع، پشت ریش شده. جمل ٌ مسدّم، شتر پشت ریش که پالان ننهند بر وی تا به شود. تمسیح، مسح، پشت ریش کردن. مدابره، پشت ریش گردیدن ستور کسی. مسخ، پشت ریش کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پُ قَ)
مستظهر. نیرومند شده:
جاوید باش و پشت قوی باش و تندرست
تو شادخوار و ما رهیان از تو شادخوار.
فرخی.
- پشت قوی شدن، استظهار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ وَ)
عمل پیشه ور: و طبقۀ سوم بعضی را پیشه وری فرمود چون نانوا و بقال و قصاب و بنا و دیگر پیشه ها. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 31). بوقت استخلاص ماوراءالنهر و خراسان به اسم پیشه وری و جانورداری جماعتی را بحشر بدان حدود رانده. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
زشت رو. بدروی. بدشکل. (از ناظم الاطباء). آنکه دارای چهرۀ زشت باشد. زشت صورت. (از فرهنگ فارسی معین). قمهد. دمامه. طنفس. مشوّه. دمیم. زکازک. (منتهی الارب) :
بدو گفت سیندخت کای زشت روی
سخن بشنو و پاسخش را بگوی.
فردوسی.
زآنکه با زشت روی دیبه و خز
گرچه خوبست خوب ننماید.
ناصرخسرو.
برآشفته شد شاه از آن زشت روی
چو تیغ از تنش سر برآورد موی.
نظامی.
فقیهی دختری داشت به غایت زشت روی.
(گلستان).
نه از جور مردم رهد زشت روی
نه شاهد ز نامردم زشتگوی.
سعدی (بوستان).
دختری زشت روی و بدخو داشت
کز همه چیز جامه نیکو داشت.
سعدی.
گر تو را حق آفریده زشت رو
تو مشو هم زشت رو هم زشت خو.
مولوی.
رجوع به مادۀ بعد، زشت و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(پُ تِ گُ)
رنگ سرخ کم رنگ. رنگی چون رنگ پشت برگ گل سرخ. سرخ روشن. گلی روشن. صورتی. آلا. آل، کرمی است در آمریکا و مصر و هندوستان که بزراعت پنبه خسارت وارد میسازد
لغت نامه دهخدا
(کِ وَ)
عمل زراعت. برزیگری. برزگری. کشاورزی. دهقنت. فلاحت. (یادداشت مؤلف). کشتکاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ / پُ تِ دَ)
آنچه از پارچه چون اطلس و ململ و توری در پشت پنجره و در از جانب اطاق آویزند تا از شدت تابش آفتاب بدرون کاسته شود
لغت نامه دهخدا
پارچه ای که بپشت در آویزند تا از تابش آفتاب بکاهد پرده ای که پشت شیشه های پنجره و در نصب کنند، صفحه ای چوبی که با دو گیره بپشت شیشه دکانها زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلشت بری
تصویر پلشت بری
عمل ضد عفونی ضد عفونی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت وارو
تصویر پشت وارو
قسمی معلق پریدن کسی که پشت باب ایستاده معلق زند و بر آب آید
فرهنگ لغت هوشیار
صورتی پر رنگ قرمز کم رنگ سرخ روشن آلا آل، کرمی است در آمریکا و مصر و هندوستان که بر زراعت پنبه خسارت وارد میسازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت گرمی
تصویر پشت گرمی
قوی پشتی اعتماد اطمینان استظهار، مدد کاری تقویت امداد یاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت گرم
تصویر پشت گرم
مستظهر معتمد متکی. یا پشت گرم بودن، مستظهر بودن متکی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت قوی
تصویر پشت قوی
نیرومند شده مستظهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت ریش
تصویر پشت ریش
آنکه پشتش مجروح است پشت زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت ریز
تصویر پشت ریز
پیاپی، متوالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت درد
تصویر پشت درد
درد پشت وجع الظهر
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت ظهر پای، تیپا لگد، حیز و مخنث. یا آش پشت به پشت دادن، آشی که روز سوم پس از رفتن مسافر پزند و بفقرا و همسایگان دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت گرمی
تصویر پشت گرمی
((~. گَ))
به کسی متکی بودن، اعتماد، مددکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت گلی
تصویر پشت گلی
((~.گُ))
صورتی پررنگ، قرمز کم رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت دری
تصویر پشت دری
((~. دَ))
پارچه یا پرده ای که پشت در یا پنجره بیآویزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت گرمی
تصویر پشت گرمی
اتکاء
فرهنگ واژه فارسی سره